امام نهم(ع) در مقام رهبرى امت اسلام، به عنوان الگوى دانشمندان جوان چنان در عرصه علم و دانش درخشید که دوست و دشمن را به تعجب و شگفتى واداشت. گفتگوها، مناظرات،پاسخ به شبهات عصر، گفتارهاى حکیمانه و خطابه هاى آن گرامى، گواه روشنى بر این مدعاست.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین...
اللهم کن لولیک الحجةابن الحسن...
نویسنده: عبدالکریم پاک نیا
بمناسبت شهادت حضرت جوادالائمه علیه السلام
امامت در خردسالی
حضرت امام محمد تقى (ع) نخستین رهبر الهى است که در میان امامان شیعه در خردسالى مسؤولیت مقام رفیع امامت را عهده دار گردید. در سال 203 قمرى و در سن هفت سالگى بعد از شهادت پدر بزرگوارش این مسؤولیت را پذیرفته و عملاً به هدایت و ارشاد مردم پرداخت.
در آن هنگام برخى این سؤال را مطرح مىکردند که:
آیا مىتوان رهبرى جامعه را به یک کودک هفت ساله سپرد؟
آیا یک کودک هفت ساله مدیریت، دوراندیشى و درایت یک مرد کامل را دارد؟
پاسخ:
از منظر باورهاى شیعه که موضوع امامت را یک موهبت الهى مىداند، پاسخ این پرسش روشن است، چرا که از این دیدگاه خداوند متعال هر کسى را که شایسته این مقام بداند، به منصب پیشوایى امت بر مىگزیند؛ حتى اگر در سنین کودکى باشد. مقیاس سن بالا، گرچه در میان مردم مقیاسى براى رسیدن به کمال محسوب مىشود، اما در بینش وحیانى قرآن ممکن است یک فرد در سن کودکى فضائل و کمالات و شرائط رهبرى جامعه را دارا باشد و امتیازات ویژه اى را که لازمه رهبرى و امامت و نبوت است در او موجود باشد و خداوند متعال موهبت رسالت و امامت را به او عنایت کند و اطاعت از وى را بر مردم واجب و لازم گرداند.
نکته :
خداوند متعال از این طریق مىخواهد به مردم بفهماند که مقام نبوت و امامت، که تداوم راه نبوت است، همانند منصب هاى معمولى نیست که با زمینه ها و شرایط عادى انجام پذیرد، بلکه مقام معنوى نبوت و امامت مافوق این مناصب بوده و زمینه ها و شرایط ویژه اى مىطلبد.
در عصرى که زمینه امامت پیشواى نهم فراهم آمده بود و آن حضرت در دوران کودکى این منصب آسمانى را عهده دار گردید، از این دست سؤالات زیاد مطرح مىشد و پاسخهاى مناسب نیز ارائه مىگردید. به همین دلیل چون مسئله تقریباً در زمان امام جواد(ع) حل شده تلقى شده بود، دیگر در مورد امام هادى(ع) که در سن 8 سالگى و امام زمان (ع) که در 5 سالگى به امامت رسیدند، این پرسشها تکرار نگردید.
یک روایت:
روزى یکى از شیعیان در محضر امام رضا(ع) پرسید: مولاى من! اگر خداى ناکرده براى وجود مقدس شما حادثه اى پیش آید، به چه کسى رجوع کنیم؟
امام رضا(ع) با کمال صراحت فرمودند: به پسرم ابوجعفر (امام جواد(ع)).
آن مرد از شنیدن این سخن تعجب کرد، چرا که امام نهم (ع) کودکى بیش نبود و آن مرد وى را کم سن و سال دید.
امام رضا(ع) از سیماى متعجب و نگاههاى تردیدآمیز او، اندیشه ناباورانه اش را دریافت و به او فرمود: اى مرد! خداى سبحان عیسى بن مریم (ع) را به عنوان پیامبر و فرستاده خود برگزید و او را صاحب شریعت معرفى کرد، در حالى که خیلى کوچکتر از فرزندم ابوجعفر بود.(1)
نحوه پاسخ به شبهات:
امام هشتم (ع) براى اثبات امامت حضرت جواد(ع) و پاسخ به شبهات طرح شده، گاه از آیات قرآن و دلایل تاریخى بهره مىگرفت و گاهى نیز از تفضلات الهى و تأییدات غیبى استفاده مىکرد.
در این رابطه حسن بن جهم مىگوید: در حضور امام هشتم(ع) نشسته بودم که فرزند خردسالش را صدا کرد. آن سلاله پاک نبوى نیز در پاسخ به نداى پدر به جمع ما پیوست. امام رضا(ع) لباس آن کودک را کنار زده و به من فرمود: میان دو شانه اش را بنگر! چون به میان دو کتف او نگاه کردم، چشمم به یکى از شانه هایش به مهر امامت افتاد که در میان گوشت بدن قرار داشت. فرمود: آیا این مهر امامت را مىبینى؟ شبیه همین در روى شانه پدرم نیز وجود داشت.(2)
نوجوانى در قلّه رفیع دانش
امام نهم(ع) در مقام رهبرى امت اسلام، به عنوان الگوى دانشمندان جوان چنان در عرصه علم و دانش درخشید که دوست و دشمن را به تعجب و شگفتى واداشت. گفتگوها، مناظرات،پاسخ به شبهات عصر، گفتارهاى حکیمانه و خطابه هاى آن گرامى، گواه روشنى بر این مدعاست.
روایت:
على بن ابراهیم از پدرش نقل کرده است که: بعد از شهادت امام هشتم(ع) ما به زیارت خانه خدا مشرف شدیم و آنگاه به محضر امام جواد (ع) رفتیم. بسیارى از شیعیان نیز در آنجا گرد آمده بودند تا امام جواد(ع) را زیارت کنند. عبد اللّه بن موسى عموى حضرت جواد(ع) که پیرمرد بزرگوارى بود و در پیشانى اش آثار عبادت دیده مىشد، به آنجا آمد و به امام (ع) احترام فراوانى کرده و وسط پیشانى حضرت را بوسید.
امام نهم برجایگاه خویش قرار گرفت. همه مردم به علت خردسال بودن حضرت با تعجب به همدیگر نگاه مىکردند که آیا این نوجوان مىتواند از عهده مشکلات دینى و اجتماعى مردم در جایگاه رهبرى و امامت آنان برآید؟! مردى از میان جمع بلند شده از عبداللّه بن موسى، عموى امام جواد(ع) پرسید: حکم مردى که با چهارپایى آمیزش نموده است چیست؟ و او پاسخ داد: بعد از قطع دست راستاش به او حد مىزنند.
امام جواد(ع) با شنیدن این پاسخ ناراحت شد و به عبداللّه بن موسى فرمود: عموجان از خدا بترس! از خدا بترس! خیلى کار سخت و بزرگى است که در روز قیامت در برابر خداوند متعال قرار بگیرى و پروردگار متعال بفرماید: چرا بدون اطلاع و آگاهى به مردم فتوا دادى؟ عمویش گفت: سرورم! آیا پدرت - که درود خدا بر او باد - این گونه پاسخ نداده است؟!
امام جواد(ع) فرمود: از پدرم پرسیدند: مردى قبر زنى را نبش کرده و با او درآمیخته است، حکم این مرد فاجر چیست؟ و پدرم در پاسخ فرمود: به خاطر نبش قبر دست راست او را قطع مىکنند و حد زنا بر او جارى مىگردد، چرا که حرمت مرده مسلمان همانند زنده اوست.
عبداللّه بن موسى گفت: راست گفتى سرورم! من استغفار مىکنم.
مردم حاضر، از این گفت و شنود علمى شگفت زده شدند و گفتند: اى آقاى ما! آیا اجازه مىفرمایى مسائل و مشکلات خودمان را از محضرتان بپرسیم؟
امام جواد(ع) فرمود: بلى. آنان سى هزار مسئله پرسیدند و امام جواد(ع) بدون درنگ و اطمینان کامل همه را پاسخ گفت. این گفتگوى علمى در نه سالگى حضرت رخ داد.(3)
امام جواد(ع) در سنین نوجوانى عالمترین و آگاهترین دانشمند عصر خود بود و مردم از دور و نزدیک به حضورش شتافته و پاسخ مشکلات علمى خود را از او دریافت مىکردند.
نظر برخى از دانشمندان مخالف و موافق در مورد حضرت جواد علیه السلام:
ابن حجر هیثمى در کتاب الصوائق المحرقه مىگوید:
مأمون او را به دامادى انتخاب کرد، زیرا با وجود کمى سن، از نظر علم و آگاهى و حلم بر همه دانشمندان برترى داشت.
شبلنجى در نورالابصار آورده است:
مأمون پیوسته شیفته او بود، زیرا با وجود سن اندک، فضل و علم و کمال خود را نشان داده و برهان عظمت خود را آشکار ساخت.
جاحظ معتزلى که از مخالفان خاندان على(ع) بود، به این حقیقت اعتراف کرده است که:
امام جواد(ع) در شمار ده تن از «طالبیان» است که هر یک از آنان عالم، زاهد، عبادت پیشه، شجاع، بخشنده، پاک و پاک نهادند و هیچ یک از خاندانهاى عرب داراى نسب شریفى همانند امامان شیعه نیست.(4)
فتال نیشابورى نیز مىگوید:
مأمون شیفته او شد، چون مشاهده کرد که آن حضرت با سن کم خود، از نظر علم و حکمت و ادب و کمال عقلى، به چنان رتبه والایى رسیده که هیچ یک از بزرگان علمى آن روزگار بدان پایه نرسیده اند.(5)
امام محمد تقى(ع) خود نیز گاهى به علم و دانشى که خداوند ارزانى اش داشته بود، اشاره کرده و مىفرمود:
«منم محمد فرزند رضا! منم جواد! منم دانا به نسبهاى مردم در صلبها، من داناترین کس هستم که رازهاى ظاهرى و باطنى شما را مىدانم و از آنچه که به سوىاش روانه هستید آگاهم! این علمى است که خداوند متعال قبل از آفرینش تمامى مخلوقات جهان به ما خانواده عنایت کرده است. این دانش سرشار تا پایان جهان و بعد از فانى شدن آسمانها و زمینها نیز باقى خواهد ماند.
اگر غلبه اهل باطل و حکومت ناحق گمراهان و هجوم اهل شک و تردید نبود، هر آینه سخنى مىگفتم که همه اهل جهان از گذشتگان و آینده گان ناباورانه انگشت حیرت به دهان مىگرفتند.»
سپس دست مبارک خود را بر دهان گذاشته و فرمود:
«یا محمّد اصمت کما صمت آباؤک من قبل؛ اى محمد خاموش باش! همچنانکه پدرانت قبل از تو سکوت را برگزیده اند.»(6)
کاربرد علم از منظر حضرت جواد علیه السلام:
از منظر امام جواد(ع) شایسته است که:
یک جوان مسلمان به علم و دانش روى آورد آن را به عنوان مونس و یار مناسب براى خود برگزیند، دوستان خود را بر اساس بینش و دانش انتخاب کند شخصیت اجتماعى خود را به وسیله دانش و علم مشخص سازد، براى مجالس و دیدار دیگران علم هدیه برد در تنهایى و غربت و سفر، علم و دانش را بهترین همسفر و مونس خود بداند،چرا که علم و دانش، سرچشمه تمام کمالات و ریشه همه پیشرفتهاست.
پیشواى نهم، علم را دو قسمت کرده و مىفرمود:
علم و دانش دو نوع است: علمى که در وجود خود انسان ریشه دارد و علمى که از دیگران مىشنود و یاد مىگیرد. اگر علم اکتسابى با علم فطرى هماهنگ نباشد، سودى نخواهد داشت. هر کس لذت حکمت را بشناسد و طعم شیرین آن را بچشد، از پىگیرى آن آرام نخواهد نشست. زیبایى واقعى در زبان (و گفتار نیک) است و کمال راستین در داشتن عقل.»(7)
امام محمد تقى(ع) علم و دانش را یکى از مهمترین عوامل پیروزى و رسیدن به کمالات معرفى مىکرد و به انسانهاى کمال خواه و حقیقت طلب توصیه مىنمود که در راه رسیدن به آرزوهاى مشروع و موقعیتهاى عالى دنیوى و اخروى از این نیروى کارآمد بهره لازم را بگیرند. آن گرامى مىفرمود:
«أربع خصالٍ تعین المرء على العمل: الصّحة والغنى و العلم و التّوفیقٌ؛(8) چهار عامل موجب دست یابى انسان به اعمال (صالح و نیک) است: سلامتى، توانگرى، دانش و توفیق(خداوندى)».
با توجه به سخنان آموزنده امام جواد(ع) در عرصه علم و دانش بر همگان و از جمله جوانان لازم است از فرصت جوانى بهره گرفته و خود را به این خصلت زیباى انسانى بیارایند و کسب معرفت و علم را سرلوحه برنامه هاى زندگى خود قرار دهند.
علم بال است مرغ جانت را بر سپهر او برد روانت را
علم دل را بجاى جان باشد سر بى علم بدگمان باشد
علم نور است و جهل تاریکى علم، راهت برد به تاریکى
علم روى تو را به راه آرد با چراغت به پیشگاه آرد
علم را دزد برد نتواند به اجل نیز مرد نتواند
نه به میل زمان خراب شود نه به سیل زمین درآب شود
دانشمند نوجوان
هنگامى که عمربن عبدالعزیز به خلافت رسید، مردم از اطراف و اکناف گروه گروه، براى عرض تبریک به مرکز خلافت آمده و به حضورش مىرسیدند. روزى جمعى از اهل حجاز به همین منظور بر او وارد شدند. خلیفه بعد از دیدار ابتدایى متوجه شد که پسر بچه اى آماده است تا از میان آن جمع سخن بگوید.
خطاب به او گفت: بچه! برو کنار تا یکى بزرگتر از تو صحبت کند پسر نوجوان فوراً گفت: اى خلیفه! اگر بزرگسالى میزان است، پس چرا شما بر مسند خلافت قرار گرفته اید؟ با اینکه بزرگتر از شما هم افرادى اینجا هستند؟!
عمر بن عبدالعزیز از تیزهوشى و حاضر جوابى او متعجب شده و گفت: راست مىگویى و حق با توست. اکنون حرف دلت را بزن! آن نوجوان هوشمند گفت: اى امیر! از راه دور آمده ایم تا به شما تبریک بگوییم و منظورمان از این عمل، شکر الهى است که مثل شما خلیفه خوبى را به مردم عطا کرده است، وگرنه مجبور نبودیم به این سفر بیاییم، زیرا نه از تو مىترسیم و نه طمعى داریم. امّا اینکه از تو نمىترسیم براى این است که تو اهل ظلم و ستم بر مردم نیستى و علت اینکه طمع نداریم این است که ما از هر جهت در رفاه و نعمت هستیم.
وقتى سخن آن نوجوان تمام شد، خلیفه از او درخواست کرد که وى را موعظه کند.
او نیز گفت:
اى خلیفه! دو چیز زمامداران را مغرور مىکند:
اول، حلم خداوند و دوم، مدح و چاپلوسى اشخاص از آنها. خیلى مواظب باش که از آنان نباشى، زیرا که اگر از آن عده شدى، لغزش پیدا مىکنى و در زمره گروهى قرار مىگیرى که خداوند متعال در حق آنان فرمود:
«ولاتکونوا کالّذین قالوا سمعنا و هم لایسمعون؛(9) از آن افراد نباشید که ادّعاى شنیدن مىکنند با اینکه نمىشنوند.»
در پایان: خلیفه از سن و سال او پرسید و معلوم شد که بیش از دوازده سال ندارد. آنگاه خلیفه او را تحسین کرده و در مورد وى و عظمت علم و دانش او شعرى خواند که:
تَعَلّم فَلَیسَ المَرءُ یولَدُ عالِماً وَ لَیسَ أخو عِلمٍ کَمَن هُوَ جاهِلٌ
فَانَّ کَبیرَ القَومٍ لاعِلمَ عِندَه صَغیرٌ اذا التَفَتَ عَلَیهِ المَحافِلُ
«دانش بیاموز، که آدمیزاد دانشمند به دنیا نمىآید و هیچ گاه دانا با نادان هم رتبه نیست. بزرگ قوم، هرگاه دانش نداشته باشد، در مجالس و محافل، کوچک و خوار دیده مىشود.»
پى نوشتها:
1- کشف الغمه، على بن عیسى اربلى، مکتبه بنى هاشمى، تبریز، 1381، ج 2، ص 353.
2- ارشاد شیخ مفید، چاپ کنگره، قم، 1413 ق، ص 618.
3- بحارالانوار، علامه محمد باقر مجلسى، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404 ق، ج 50، ص 85.
4- سیره پیشوایان، مهدى پیشوائى، مؤسسه امام صادق(ع)، قم، 1381 ش، ص 555.
5- روضة الواعظین، محمد فتال نیشابورى، نشر رضى، قم، ج 1، ص 237.
6- بحارالانوار، ج 50، ص 108.
7- کشف الغمه، ج 3، ص 193.
8- معدن الجواهر، ابوالفتح کراجکى، کتابخانه مرتضویه، تهران، 1394 ق، ص 41.
9- المستطرف، محمد بن احمد ابشیهى، ج 1، ص 107.
انتشار : سهشنبه، 8 مرداد 1398
(
آخرین ویرایش : سهشنبه، 8 مرداد 1398 )
بازدید : 1666 بار
راهنمای کیوآر کد (QR Code)
رمزینهٔ پاسخ سریع یا QR Code یک رمزینه ماتریسی (یا بارکد دوبُعدی) است که میتوان آن را با پویندههای QR، تلفن همراه دوربیندار و تلفن هوشمند بازخوانی کرد. این بارکُد دربردارندهٔ چیدمانی از نقطههای مربعشکل ِ سیاهرنگ (با نام ماژول) بر روی زمینهٔ سفید است. دادهٔ نهفته میتواند نوشته، نشانی وب، پیامک، شماره تلفن، اطلاعات کارت ویزیت یا دادهٔ دیگری باشد.
با دانلود نرم افزار "QR Code Reader" و نرم افزار هایی از این دست، شما میتوانید این صفحه را در تلفن همراه خود ببینید.