البیان

پیامبر اعظم صلّى‌الله‌علیه‌وآله: آن کس که خود را بر مسلمانان مقدم بدارد، در صورتى که مى‌داند در میان مردم کسى برتر از او وجود دارد، به خدا و رسولش و به مسلمانان خیانت کرده است.

میلاد حضرت علی اکبر علیه السلام

ولادت با سعادت اشبه الناس برسول الله حضرت علی اکبر(علیه السلام) مبارکباد

شمس منوّر

جلوه ى ذات خداى دادگستر اکبر آمد

مرحبا آئینه ى روى پیمبر اکبر آمد

از قدومش شد هویدا جنت موعود ما را

آنکه شد خلد مخلّد پاى تا سر اکبر آمد

داد مرغ شب نوید جانفزا بر ظلمت شب

کاشکارا شد سحر شمس منور اکبر آمد

شد گل افشان مقدم او را ملک با شوق و شادى

زان که امشب نوگل زهراى اطهر اکبر آمد

مولد او مى‏کند تفسیر ایثار و شهادت

در شجاعت ثانى ساقى کوثر اکبر آمد

او شبیه آمد محمد را به خلق و خلق و منطق

خاتم پیغمبران را یاد آور اکبر آمد

آنکه باشد مصحف و ایمان و تقوا را عصاره

از براى چرخ عزّ و جاه محور اکبر آمد

تا ز موج فتنه آرد کشتى دین را به ساحل

ناخدا و بادبان، سکّان و لنگر اکبر آمد

آمده دریاى فضل وجود را تابنده گوهر

بر سر تقوا و دین رخشنده افسر اکبر آمد

جام عشق ایزد آمد، شبه روى احمد آمد

آنکه دارد بر لبان خویش کوثر اکبر آمد

اى « سماوى» مژده‏اى امشب بده نسل جوان را

گو شما را بهترین الگو و رهبر اکبر آمد

حضرت علی اکبر (علیه السلام) فرزند ابی عبدالله الحسین(علیه السلام) بنا به روایتی در یازدهم شعبان،(1)سال43 قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود. پدر گرامی اش امام حسین بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) و مادر محترمه اش لیلی بنت ابی مرّه بن عروه بن مسعود ثقفی است.(2)

ابوالفرج اصفهانی از مغیره روایت کرد: روزی معاویه بن ابی سفیان به اطرافیان و هم نشینان خود گفت: به نظر شما سزاوارترین و شایسته ترین فرد امت به امر خلافت کیست؟ اطرافیان گفتند: جز تو کسی را سزاوارتر به امر خلافت نمی شناسیم! معاویه گفت: این چنین نیست. بلکه سزاوارترین فرد برای خلافت، علی بن الحسین(علیه السلام)است که جدّش رسول خدا(صل الله علیه و آله) می باشد و در وی شجاعت و دلیری بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و فخر و فخامت ثفیف تبلور یافته است. (3)

نقل است روزی علی اکبر(علیه السلام) به نزد والی مدینه رفته و از طرف پدر بزرگوارشان پیغامی را خطاب به او می برد، در آخر والی مدینه از علی اکبرسئوال کرد نام تو چیست؟ فرمود: علی سئوال نمود نام برادرت؟ فرمود: علی آن شخص عصبانی شد، و چند بار گفت: علی، علی، علی، « ما یُریدُ اَبُوک؟ » پدرت چه می خواهد، همه اش نام فرزندان را علی می گذارد، این پیغام را علی اکبر(علیه السلام) نزد اباعبدالله الحسین (علیه السلام) برد، ایشان فرمود : والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به  من عنایت کند نام همه ی آنها را علی می گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا، نماید نام همه ی آنها را نیز فاطمه می گذارم.

درباره شخصیت علی اکبر(علیه السلام) گفته شد، که وی جوانی خوش چهره، زیبا، خوش زبان و دلیر بود و از جهت سیرت و خلق و خوی و صباحت رخسار، شبیه ترین مردم به پیامبر اکرم(صلوات الله علیه) بود و شجاعت و رزمندگی را از جدش علی ابن ابی طالب (علیه السلام) به ارث برده و جامع کمالات، محامد و محاسن بود. (4)

در روایتی به نقل از شیخ جعفر شوشتری در کتاب خصائص الحسینیه آمده است: اباعبدالله الحسین هنگامی که علی اکبر را به میدان می فرستاد، به لشگر خطاب کرد و فرمود: یا قوم، هولاءِ  قد برز علیهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله.... ای قوم، شما شاهد باشید، پسری را به میدان می فرستم، که شبیه ترین مردم از نظر خلق و خوی و منطق به رسول الله (صلوات الله علیه) است بدانید هر زمان ما دلمان برای رسول الله(صلوات الله علیه) تنگ می شد نگاه به وجه این پسر می کردیم. بنا به نقل ابوالفرج اصفهانی، آن حضرت درعصر خلافت عثمان بن عفان (سومین خلیفه) دیده به جهان گشود.(5)

این قول مبتنی بر این است که وی به هنگام شهادت بیست و پنج ساله بود. در برخی روایات هم سن ایشان را 28 ساله ذکر کرده اند، وی در مکتب جدش امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) و در دامن مهرانگیز  پدرش امام حسین(علیه السلام) در مدینه و کوفه تربیت و رشد و کمال یافت.

امام حسین (علیه السلام) در تربیت وی و آموزش قرآن ومعارف اسلامی و اطلاعات سیاسی و اجتماعی به آن جناب تلاش بلیغی به عمل آورد و از وی یک انسان کامل و نمونه ساخت و شگفتی همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگیخت.

به هر روی علی اکبر(علیه السلام) در ماجرای عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در کنار پدرش امام حسین(علیه السلام)بود و با دشمنانش به سختی مبارزه می کرد. شیخ جعفر شوشتری در خصائص نقل می کند: هنگامی که اباعبد الله الحسین علیه السلام در کاروان خود حرکت به سمت کربلا می کرد، حالتی به حضرت(علیه السلام) دست داد و در آن حالت مکاشفه ای برای حضرت(علیه السلام) رخ داد، از آن حالت که خارج شد استرجاع کرد: و فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون » علی اکبر(علیه السلام) در کنار پدر بود، و می دانست امام بیهوده کلامی را به زبان نمی راند، سئوال نمود، پدرجان چرا استرجاع فرمودی؟: حضرت بلادرنگ فرمود: الان دیدم این کاروان می رود به سمت قتلگاه و مرگ درانتظار ماست، علی اکبر(علیه السلام) سئوال نمود: پدر جان مگر ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود: آری ما بر حق هستیم. علی اکبر (علیه السلام) عرضه داشت: پس از مرگ باکی نداریم،

گفتنی است، با این که حضرت علی اکبر(علیه السلام) به سه طایفه معروف عرب پیوند و خویشاوندی داشته است، با این حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهیان یزید، هیچ اشاره ای به انتسابش به بنی امیه و ثفیف نکرد، بلکه هاشمی بودن و انتساب به اهل بیت(علیهم السلام) را افتخار خویش دانست و در رجزی چنین سرود:

أنا عَلی بن الحسین بن عَلی نحن  بیت الله آولی یا لنبیّ

أضربکَم با لسّیف حتّی یَنثنی ضَربَ غُلامٍ هاشمیّ عَلَویّ

وَ لا یَزالُ الْیَومَ اَحْمی عَن أبی تَاللهِ لا یَحکُمُ فینا ابنُ الدّعی

وی نخستین شهید بنی هاشم در روز عاشورا بود و در زیارت شهدای معروفه نیز آمده است:السَّلامُ علیکَ یا اوّل قتیل مِن نَسل خَیْر سلیل(7). 

علی اکبر(علیه السلام) درنبرد روز عاشورا دویست تن از سپاه عمر سعد را در دو مرحله به هلاکت رسانید و سرانجام مرّه بن منقذ عبدی بر فرق مبارکش ضربتی زد و او را به شدت زخمی نمود. آن گاه سایر دشمنان، جرأت و جسارت پیدا کرده  و به آن حضرت هجوم آوردند و وی را آماج تیغ شمشیر و نوک نیزه ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانیدند.

امام حسین(علیه السلام) در شهادتش بسیار اندوهناک و متأثر گردید و در فراقش فراوان گریست و هنگامی که سر خونین اش را در بغل گرفت، فرمود:ولدی علی عَلَی الدّنیا بعدک العفا.(8)(فرزندم علی ،دیگر بعد از تو اف بر این دنیا)

در مورد سنّ شریف وی به هنگام شهادت، اختلاف است. برخی می گویند هجده ساله، برخی می گویند نوزده ساله و عده ای هم می گویند بیست و پنج ساله بود.(9)

اما از این که وی از امام زین العابدین(علیه السلام)، فرزند دیگر امام حسین(علیه السلام) بزرگتر یا کوچک تر بود، اتفاقی میان مورخان و سیره نگاران نیست. روایتی از امام زین العابدین(علیه السلام) نقل شده که دلالت دارد بر این که وی از جهت سن کوچک تر از علی اکبر(علیه السلام) بود. آن حضرت فرمود: کان لی اخ یقال له علیّ اکبر منّی قتله الناس ...(10)

مقبره حضرت علی اکبر علیه السلام  در کربلای معلی پایین پای اباعبدالله الحسین علیه السلام است و در سلام زیارت عاشورا منظور از و علی علی ابن الحسین ، آقا علی اکبر علیه السلام می باشد.

جوان از نگاه قرآن و حدیث

"از نگاه قرآن و احادیث اسلامی، جوانی؛ بهار زندگی و بهترین فرصت برای خود سازی و سازندگی است. این فرصت به قدری ارزشمند است که در قیامت حسابرسی جداگانه از ایام عمر دارد. اما کمتر جوانی است که تا خزان پیری اش فرا نرسد ارزش بهار جوانی را آنگونه که شایسته است بشناسد.

امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمایند:«انما قلب الحدث کالارض الخالیه ما القی فیها من شی قبلته»

«همانا دل جوان، مانند زمین خالی است که هر چه در آن افکنده شود آن را می پذیرد»

پیامبر خدا با عنایت به این اصل مهم تربیتی؛ در اغاز بعثت، تلاش خود را برای دعوت جوانان به اسلام متمرکز کرد و نتیجه گرفت. از این رو به اصحاب خود نیز توصیه می کرد که مواظب جوان ها باشند:

«شما را به نیکی با جوانان سفارش می کنم؛ زیرا نرم ترین دل ها را دارند به راستی که خداوند مرا بشارت دهنده و هشداردهنده برانگیخت. جوانان با من پیمان بستند و پیران با من به مخالفت برخاستند. و آن گاه فرمودند: «فطال علیهم الامد فقست قلوبهم ؛ یعنی: و عمر آنان به درازا کشید و دل هایشان سخت گردید.».

امام صادق علیه السلام برای تبلیغ مکتب اهل بیت علیهم السلام به ابوجعفر احول چنین توصیه می فرماید:

«جوانان را دریاب، که آنان به سوی هر نیکی ای پُر شتاب ترند.»

همه مردم در هر سنی که باشند مکلف اند خویشتن را اصلاح کنند از ناپاکی ها بپرهیزند و از گناه خود در پیشگاه الهی عذر بخواهند. ولی انجام این وظیفه مقدس برای جوانان بهتر و مهم تر است زیرا آنان در دوران شباب اساس زندگی تمام عمر خود را پی ریزی می کنند. چه بهتر که از این فرصت استفاده نمایند و خویشتن را از تربیت های بد دوران کودکی و پلیدی های گناه تطهیر کنند و عمری را به پاکی و نیکی بگذرانند.

رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم در این باره می فرمایند: توبه از گناه همیشه پسندیده است ولی درسنین جوانی بهتر و پسندیده تر است.

جوانان باید اقتضای طبع جوانی را بشناسند و خویشتن را از هر جهت تحت مراقبت قرار دهند. باید بدانند دوران جوانی، دوران شهوت و غضب است، دوران غرور و خود پرستی و دوران غفلت و بی خبری است، و همواره در راه زندگی خطراتی در پیش دارند که سعادتشان را تهدید می کند.

اگر در جوانی اسیر هوی پرستی و تمایلات نفسانی خود شوند و خواهش های طبیعی و شهوات غریزی بر آنان حاکم و فرمانروا گردد بیم ان است که از صراط مستقیم منحرف شده و سرانجام در پرتگاه گمراهی و تیره روزی سقوط کنند.

امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمایند: کسی که شرافت باطنی و گوهر انسانی خود را بشناسد، این شناسایی، او را از پستی های شهوت و آرزوهای باطل مصون خواهد داشت.

 

پس؛ برای جلوگیری از سقوط و تباهی دنیا و آخرت، می بایست جوانان استعدادهای معنوی و لیاقت های روحی خود را بشناسند و برای نیل به خوشبختی و سعادت ابدی و اینکه انسان واقعی باشند و به مدارج کمال روحانی نایل شوند  تصمیم قطعی بگیرند. در کنار این خودشناسی، آشنایی با قرآن و دین شناسی برای جوانان نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

جوانان باید برای درمان بیماری های درونی خود که ممکن است ناشی از تربیت های غلط دوران کودکی باشد، خود را تحت تعالیم عالیه اسلام و مربیان عالم و پاک نهاد قرار دهند و به دامان اهل بیت علیهم السلام پناه ببرند. و به این ترتیب خود را از قید آموزش های بد و صفات ناپسند آزاد ساخته و از عوارض نامطلوب آن ها در امان بمانند.

در نظر اولیای دین علیهم السلام، غلبه بر خواهش های ناروای غرایز و اجتناب از ناپاکی و گناه نه تنها دلیل بر عزم ثابت و قدرت نفس آدمی است بلکه مایه عزت و سرافرازی است. جوانانی که خواهان محبوبیت و افتخارات واقعی هستند باید شخصیت خود را بر اساس خویشتن داری و غلبه بر هوای نفس استوار نمایند و از این راه موجبات آبرومندی و خوشبختی همیشگی خود را فراهم آورند.

ناگفته نماند که غلبه بر غرایز و شهوات نیرومند، کاری بس دشوار و مشکل است. ولی کسانی که در طفولیت و یا ایام بحرانی بلوغ، با تربیت صحیح پرورش یافته اند و بر اثر مراقبت های پی گیر مربیان لایق، تعالیم الهی در اعماق جانشان نفوذ کرده ، واجد آنچنان شخصیت نیرومندی هستند که می توانند بر تمایلات نفسانی خود حاکم شده و غرایز ناروای خود را سرکوب سازند.

پی نوشت ها:

1- مستدرک سفینه البحار (علی نمازی)، ج 5، ص 388.

2- أعلام النّساء المؤمنات (محمد حسون و امّ علی مشکور)، ص 126؛ مقاتل الطالبین (ابوالفرج اصفهانی)،ص 52.

3- مقاتل الطالبین، ص 52؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج 1، ص 373 و ص 464.

4- منتهی الامال ، ج 1، ص.

5- مقاتل الطالبین، ص 53.

6- منتهی الآمال، ج 1، ص 375؛ الارشاد (شیخ مفید)، ص 459.

7- منتهی الآمال، ج 1، ص 375.

8- همان.

9- همان و الارشاد، ص 458.

 

ارسال نظرات و دیدگاه های شما

توجه:

با عنایت به اینکه نظرات و پیشنهادات شما کاربران گرامی در بهبود پرتال تاثیر کاملا موثری ایفا می کند لذا خواهشمند است ما را از نظرات ارزنده ی خود محروم نفرمایید.

• نظر شما پس از بررسی و بازبینی توسط مدیریت برای نمایش در سایت قرار داده می شود.
• نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهند شد.
• نظراتی که شامل سئوال شرعی یا نتایج مسابقات باشد منتشر نخواهد شد. ( از فرم تماس با ما استفاده فرمایید)
• نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.
• متن نظر شما می بایست حداکثر 1024 کاراکتر باشد.